دنیام با من ای داد ندارد سر سازگاری فریاد که از عشق ندارم قراری
ای عشق چرا با دلم میستیزی فریاد که از عاشقی میگریزی
ای عشق چرا با دلم میستیزی فریاد که از عاشقی میگریزی
سر مستم از جان دو چشمانت گیر افتاده دلم در دام چشمانت
میرقصم با ساز نگاه تو آسمان من شده صورت ماه تو
سر مستم از جان دو چشمانت گیر افتاده دلم در دام چشمانت
میرقصم با ساز نگاه تو آسمان من شده صورت ماه تو
دل ندارم که برم شدی تو عشق آخرم آه از افسون نگاهت
حال خوب دل من حرفی از عشق بزن
مانده ام چشم به راهت مانده ام چشم به راهت
سر مستم از جان دو چشمانت گیر افتاده دلم در دام چشمانت
میرقصم با ساز نگاه تو آسمان من شده صورت ماه تو
سر مستم از جان دو چشمانت گیر افتاده دلم در دام چشمانت
میرقصم با ساز نگاه تو آسمان من شده صورت ماه تو